جدول جو
جدول جو

معنی ام رعال - جستجوی لغت در جدول جو

ام رعال
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (از المرصع) ، خرد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امپریال
تصویر امپریال
سکه ای طلا که سابقاً در دورۀ تزاری در روسیه رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ)
در پی یکدیگر رفتن گوسپند. (منتهی الارب). پی درپی رفتن گوسفند.
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کَشْ شَ / شِ بَ)
سبک و سخت زدن نیزه. (منتهی الأرب). نیزۀ سخت و زود زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ناقه دادن کسی را. (منتهی الأرب). شتر ماده بکسی دادن. دادن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، کفک برآوردن شیر و سربستن آن. (منتهی الأرب). کفک کردن شیر خوردنی، ارغاء بائل، بسیار رغوه و کف برآوردن گمیز گمیزنده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتابانیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). شتابانیدن و بی آرام ساختن. (از اقرب الموارد). گویند: امعلنی عن الحاجه، ای اعجلنی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دریاسالار. (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه جواهرکلام ج 1 ص 201). سردار لشکر بحری. (ناظم الاطباء). دریابیگ. امیرالبحر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (المرصع) (از المنجد) (منتهی الارب). مقلوب است از ام عمرو. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ جَ رِ)
مبدل ارته خشثره یا اردشیر، رجوع به ایران باستان ص 1034 شود، ارتهاس پایهای ستور، بر یکدیگر خوردن آن، گاه رفتن. بر یکدیگر زدن سم ستور در رفتن. (منتهی الارب) ، دست ستور درهم کوفتن چنانکه خون آلود شود. (زوزنی) ، ارتهاس قوم، انبوهی کردن آنان و در جنگ افتادن آنان، ارتهاس وادی،پر شدن رودبار. (منتهی الارب) ، ارتهاس جراد، بر یکدیگر نشستن آن. بعضی ملخ بر بعض نشستن
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ / رِ)
مرغکی است خرد که بالها و پشتش سرخ است و انگور خورد. (از المرصع). مرغ انگورخوار. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ لَ / لِ)
کرکس. (از المرصع). رخمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غیر منصرف است بخاطر علم و مؤنث بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ لَ)
قسم خوردن، شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفۀ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریۀ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ)
کسی که متصدی احوال قوم باشد و آن را سرپرستی و به امور لازم آن قیام نماید.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (مؤید الفضلاء). در المرصع ام الرئال بمعنی شترمرغ آمده و رئال جمع رأل بمعنی بچۀ شترمرغ است، کنیۀ بادهای تند است. (از المرصع). گردباد. (مهذب الاسماء). و رجوع به زوبع و زوبعه و ابوزوبعه در همین لغت نامه و اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ قِ)
رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دورۀ جاهلیت بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 231 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ پِ)
امپراتوری. شاهنشاهی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِ)
ماده بز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَقْ قا)
پلنگ. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
ملخ. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (از المرصع) (منتهی الارب) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رعله
لغت نامه دهخدا
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
امپراتوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعال
تصویر امعال
شتابانیدن دور کردن از نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعال
تصویر استرعال
پیشرو گله شدن دنبال هم رفتن گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
((اَ پِ))
امپراتوری، شاهنشاهی، سکه ای طلا که در دوره تزاری در روسیه رواج داشته است، نوعی بازی ورق
فرهنگ فارسی معین